عاشقه آچار و چهارسو و وسایل بابایی
شبها هی میری ماشینتو میاری وسط چون خودت زورت نمیرسه اشاره می کنی که برام برگردونید ماشینو برات وارونه می کنیم بعد شما میری سراغ کمدی که کیف وسایل بابا اونجاست هی اشاره می کنی تا برات یه آچاری یا چهارسویی چیزی بیاریم بعدشم میری سراغ ماشینت تا درستش کنی . بعضی وقتها هم میری یه پارچه سفید داری برای خشک کردنته برش میداری میندازی رو سرت که جایی رو نبینی بعد شروع میکنی به راه رفتن هی میخوری زمین . یا اینکه اگه روسری من دمه دست باشه با اون اینکارو میکنی بعد هی میگی دا دا یعنی دارم باهاتون دالی بازی می کنم . نمک زندگی من و بابا تویی. عاشقانه شبها بابا باهات بازی میکنه هی خم میشه میری پشتش میشینی دوره اتاق تو رو راه میبره . یا اینکه بهت میگه ...
نویسنده :
مامان کسری
9:00